ای مشهد تو شهود مطلق
به خاک پای امام رضا(ع)
سعید سلیمانپور- ارومیه
ای ماه منیر ذوالجلالی
ای شمس سپهر لا یزالی
ای گوهر نام تو خجسته
بر سلسله الذهب نشسته
ای که به رضای حق رضایی
آیینه ی نور مر تضایی
ای جان جهان که جمله جانی
مولا و امام انس وجانی
بر گنبد زر نشانت ای جان!
شد زرگر چرخ گوهرافشان
ای مدفن تو دفینه ی حق
ای مشهد تو شهود مطلق
خورشید چو ذرّه در هوایت
بالیده به سایه ی سخایت
شب سلسله بند گیسوانت
شب سرمه ی چشم آهوانت
در بارگه منیرت ای ماه
شب گشته سیه غلام درگاه
شد عرش دخیل بارگاهت
تا بر شود از در نگاهت
دریای کرم نمی ز جودت
خورشید شعاعی از وجودت
مستیم به جرعه ای ز جامت
ساغر نکشیم جز به نامت
ما دُرد کشان اهل دَردیم
زین میکده هیچ برنگردیم
ای ساغر وصل حق به دستت
ای باده خمار چشم مستت
ای مامن و ملجاء غریبان
ای مرهم جان ناشکیبان
ای خاک در تو توتیایم
از نور تو نور دیده هایم
گر بر لب من ترانه ی توست
از غربت عاشقانه ی توست
دریاب مر ا که درد مندم
غم شعله کشد ز بند بندم
افتاده ز پا شکسته بالم
مپسند چنین شکسته حالم
ای مظهر رحم حیّ داور
بر این دل خسته رحمت آور...